به گزارش سینماپرس، مستند «بانوی آینه و ابریشم» در ایام نوروز از تلویزیون پخش شد. بنا بر این گزارش، این مستند به «ثریا قاسمی» اختصاص داشت و او به بیان خاطرات و ناگفتههایی از زندگیاش پرداخت.
**ماجرای یخ خریدنهای ثریا قاسمی
این هنرمند در این مستند خاطراتی از دوران کودکی و زندگی با عموهایش گفت: ما در خانهای بزرگ بودیم که حوضی بزرگ و کم عمق داشت و دورتا دور آن اتاقهایی بود که ما و خانواده عمویم و مادربزرگم در آنها زندگی میکردند. آن زمان فریزر و یخچال نبود و مردم همه چیز را تازه میخریدند. مرد یخ فروش که میآمد مادربزرگ من کاسه مسی به من میداد با یک سکه و میرفتم یخ میخریدم. تابستانها هم خاک ذغال گوله میکردند و روی پشت بام میگذاشتند تا زمستان مصرف کنند.
وی ادامه داد: آن زمان بسیاری از کارها را خانمها در خانه انجام میدادند. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و گاهی در خانه پدر و گاهی در خانه مادر زندگی میکردم و همین تنهاییها باعث شد که من این استحکام و مدیریت وجودی را یاد بگیرم و خداوند من را در پناه خود گرفت تا خودم را سالم و محکم نگه دارم.
ثریا قاسمی همچنین در بخشهایی از مستند به مدرسه دوران کودکیاش سری زد و از اینکه آن زمان روزی چهار بار پیاده به دبیرستان میرفته و میآمده است، سخن گفت.
**فهمیدم که نه موزیسین هستم و نه نقاش!
همچنین برای مخاطبانش گفت که در سالهای جوانی فهمیدم که من نه موزیسین هستم نه هنرمندو نه نقاش. فهمیدم که من میتوانم صداپیشه و بازیگر باشم و به همین دلیل سوار شدم و به ساختمان رادیو واقع در میدان ارگ رفتم. رادیو عشق و زندگی من است. من زندگی و خواندن و تجربه کردن را در این مکان تجربه کردم. رادیو خواهر بزرگتر من است. او ۴ اردیبهشت سال ۱۳۱۹ متولد شده و من آذرماه همان سال متولد شدم. رادیو ارتش آن زمان یکشنبه ها یک برنامه داشت و چند گوینده میخواستند که من امتحان دادم و قبول شدم. آن زمان نامههایی را که سربازی برای مادرش مینوشت میخواندم.
**بارونس کفشاتون زیر تخته...
وی همچنین درباره دوبلور شدنش نیز توضیح داد: اولین کاری که در دوبله انجام دادم، با هوشنگ لطیف بودم. من یک هفته در نیمکتی نه اتاق مینشستم و نگاه میکردم. پس از آن این جمله را گفتم (بارونس کفشاتون زیر تخته) بعد هم داستانهای شب معروف را میگفتم. بعدها شبکهها زیاد شد و تلویزیون آمد و آدمها با تنوع بیشتری روبرو شدند اما رادیو نه فقط در ایران بلکه در تمام دنیا مانند جویباری است که همیشه روان است.
این هنرمند پیشکسوت البته از سختیهای حضور در آثار نمایش در سالهای دور نیز گفت: قدیمترها که برخی کار تئاتر میکردند به مردم نمیگفتند چون دید خوبی به آنها نداشتند. مثلا مادر من به صاحبخانهمان نگفته بود که در تئاتر کار میکند و گفته بود در خیاط خانه کار میکند. از یک طریقی صاحبخانه متوجه شد که مادر من تئاتر کار میکند و ما را جواب کرد. ما هم نقل مکان کردیم.
**قدر آزادیهای امروز را بدانید
او خطاب به جوانها هم تصریح میکند: قدر آزادیهای امروز را بدانید. خیلی راحتترید و بهتان افتخار میکنند و در فضای مجازی نمایشها میدهید خوب هم هست ولی در حد خودش و در حدی که به همکاران و دوستان و دیگران احترام بگذارید. تئاتر یک هنر شیک و فرهنگ یک جامعه است و من جزو آرزوهایم است که محلی که در آن تئاتر بازی میکنند تمیز و نظیف و خوشگل و شیک باشد و هر تسهیلاتی باشد تا مردم به راحتی تئاتر ببینند و تئاتر شهر جایی نیست که ایده آل من باشد.
همیشه دوست داشتم که سناریو را بخوانم و بازی کنم اما آن زمان فیلمنامهای بازی نکردم چون یا خوب نبودند و یا دوست نداشتم و تا بعد از انقلاب به طول انجامید که بعد «خانه ابری» را به کارگردانی اکبر خواجویی کار کردم. دو کار هم با مادرم داشتم که خانه ابری و سریال در قلب من بود که البته به اندازه سریال در پناه تو دیده نشد.
**تعریف زیبای ثریا قاسمی از مرگ
ثریا قاسمی همچنین درباره مرگ مادرش (حمیده خیرآبادی) نیز اظهارداشت: به نظرم مرگ یعنی رها شدن و رفتن به سمت نور و روشنایی. وقتی مادرم فوت کردند خیلیها تماس گرفتند و به من تسلیت گفتند و دلداری میدادند ولی من میگفتم که من ناراحت نیستم و دلیل آن را هم دارم. چون ایشان همیشه از خدا میخواستند من را ناتوان نکن و توی رختخواب ننداز. خدا هم همین کار را کرد. ما از بیمارستان آمدیم، خودشان کیفشان را باز کردند، کلید انداختند و در را باز کردند. روی تختشان نشستند و من گفتم مامان میخواهید دوش بگیرید. گفتند فعلا نه بگذار کمی استراحت کنم. اما چند ساعت بعد فوت کردند. این یعنی ایدهآل برای یک فرد. این یعنی خداوند خیلی او را دوست دارد. پس این تسلیت و آه و ناله ندارد و رها شد به این زیبایی.
وی همچنین درباره فقدان آثار کمدی سخن گفت و عنوان داشت: «دختر شیرینی فروش» از جمله کارهایی بود که من دوست داشتم و آن نوع از کمدی را دوست داشتم. البته خیلیها زحمت میکشند که کار طنز بسازند اما برخی موفق و برخی ناموفق هستند. فیلم «مارال» را هم خیلی دوست داشتم اما به دلیل اینکه فیلمبردار و کارگردان سلیقههای متفاوتی داشتند در زمان تولید برای ما روزهایی بسیار سختی رقم خورد. من برای این فیلم یک جایزه بزرگ در آمریکا گرفتم اما تهیهکننده اصلا به روی خودش نیاورد و هیچ جا هم خبری در این باره منتشر نشد.
او همچنین در بخش دیگری از این مستند به محله سیدخندان میرود و از ازدواجش که در سال ۴۹ صورت گرفته، گفت. او همچنین از شیطنتهای فرزندانش (بنفشه، بهروز و بابک) در دوران کودکی گفت و اینکه آن روزها به مدت ۳۰ سال با اتوبوس از آنجا تا میدان ارگ برای کارش رفته و آمده است.
**عشق به سکانسی از «شب دهم»
این هنرمند پیشکسوت همچنین درباره کارهای سینمایی و تلویزیونی که انجام داده نیز گفت: عاشقانه سکانس کشته شدن پسرم در مراسم تعزیه سریال «شب دهم» را دوست دارم. برای فیلم شام آخر کاندیدای اصلی بودم ولی شخص دیگری انتخاب شد. همان زمان هیات داوران به من گفتند چون این سریال سیگار میکشید و ما نمیخواستیم که چنین چیزی در جامعه اشاعه پیدا کند تو را انتخاب نکردیم.
وی تاکید کرد: من الان دارای درجه یک هنری از وزارت علوم هستم اما کسی نمیداند. برخی از ما فدای سیاستهای فرهنگی وقت میشویم. وقتی فیلمنامه «ویلاییها» را خواندم عاشقانه از آن خوشم آمد برای اینکه یک نگاه خوب به جنگ بود بدون اینکه ما فرم کلیشهای جنگ را ببینیم پشت صحنه جنگ را میدیدیم که مادران و همسران و دختران چگونه در انتظار عزیزانشان هستند که برمیگردند یا برنمیگردند. این برای من یک معنای جهانی داشت چون تا وقتی که جنگ افروزان هستند و چشم طمع به کشورها میدوزند جنگ هم هست و وقتی که جنگ باشد مادران و دختران و زنان هم در انتظار هستند. همیشه در زمینه بازیگری از مردان صحبت میکنند اما همیشه ما زنان شاخصی در نسلهای مختلف داشتهایم و آنها را فراموش میکنیم.
او در پایان گفت: من و مادرم تمام رنجهایمان را فراموش میکنیم و تمام کسانی را که باعث رنجمان شدند میبخشیم.
«ثریا قاسمی» در پایان این مستند را به ۳ فرزندش و تمام کسانی که او را دوست دارند تقدیم کرد.
مستند «آینه و ابریشم» یک قسمت از مجموعه مستند پرتره «رخ» است که در ایام نوروز از شبکه مستند پخش شد.
ارسال نظر